- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد شدم خراب و ندانم، چرا نمی آرد؟
2 خوش است باد و لیکن چه سود، چون خبری از آن مسافر ره دور ما نمی آرد
3 بکشت، کندن جانم ز هجر و مردن نیست اجل، چگونه کنم جان، خدا نمی آرد
4 کرشمه چند کنی بر من، آخر این جانیست نمی دمد ز زمین و صبا نمی آرد
5 نمی برد به فلک زاریم هزار دعا چه فایده چو جواب دعا نمی آرد
6 ز گشت کوی تو از بس که بنده رفت از جا چنان شده ست که خود را به جا نمی آرد
7 هزار خوشدلی آرد فلک همی، خسرو ولی چه چاره که بهر گدا نمی آرد