- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبا، گردی ازان زلف دو تا خاست به هر سو بویی از مشک ختا خاست
2 بلای خفته سر برداشت، گویی مرا مویی کزان زلف دو تا خاست
3 گریبان می درم هر صبح چون گل همه رسوایی من از صبا خاست
4 نظرها از زکوة حسن می داد ز هم افتاد کز هر سو گدا خاست
5 متاع عقل و جان و دل همه سوخت من این آتش ندانم کز کجا خاست
6 تو تار زلف بستی بند در بند ز هر بندی مرا دردی جدا خاست
7 امیدم بود کز دستش برم جان ولیکن خط مشکینش بلا خاست
8 کنون ما و لب لعل و خط سبز که تقوی را رقم از کار ما خاست
9 تماشا را بیا زین سوی باری کنون کز گریه خسرو گیا خاست