خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی
خواجوی کرمانی

خروس از خواجوی کرمانی سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو 188

سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو 188 ام از 1143 سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو
خانه / خواجوی کرمانی / سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو خواجوی کرمانی / سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو شماره 188

خروس سحر دانهای نجوم

1 خروس سحر دانهای نجوم چو برچید یکسر ازین سبز بوم

2 چو باز سفیده به پرواز شد در روشنی بر جهان باز شد

3 سپهبد بیاراست پس سازه را به سر بر نهاده ز آهن کلاه

4 بدو گشت همراه قلواد شیر همان گرد شاپور مرد دلیر

5 نشست انگهی سام بر پشت اسب چو بر چرخ گردنده آذرگشسب

6 به پدرود کردن گرفته کنار پس آنگه به در شد یل نامدار

7 بلد بود شاپور در راه سام به کوه فنا زود برداشت گام

8 برفتند دو روز و دو شب به راه به ناگه شبی پیش آمد سیاه

9 نه شب زنگی آدمی خوار بود و یا هندوی زشت کردار بود

10 در آن تیرگی سام نیرم‌نژاد ز صبح فروزنده می‌کرد یاد

11 که بر چرخ گم کرده خورشید راه که گویا سیه گشت رخسار ماه

12 مرا هجر جانان سیاهی بس است چو هجران مرا دشمنی در پس است

13 همی گفت و می‌راند فرخنده سام نه آرام بودش به گیتی نه کام

14 به ناگاه فانوس آلی بدید که از دور بنمود کامد پدید

15 بپرسید از گرد شاپور شیر که ای نامور گرد بسیار ویر

16 کجا باشد این نغز فانوس آل کزینسان درخشان بود چیست حال

17 بدو گفت آنگه که ای نامدار چو پرسیدی از من دمی گوش دار

18 یکی چشمه‌سار است در پیش کوه ز خوبان مه‌رو گروها گروه

19 به نزدیک چشمه است شهر زنان همه از پی مرد بر سر زنان

20 یکی پادشاهیست حورا به نام پری‌پیکر و دلبر و خوش‌خرام

21 هزاران هزارش بود لشکری ولیکن زنانند همچون پری

22 نباشد یکی مرد اندر میان همه دلبرانند پسته دهان

23 سر سال آیند برچشمه‌سار درختی است آنجا پر از برگ و بار

24 بمالند تن را به شاخ درخت ز بویش بیفتند بیهوش سخت

25 چو با هوش آیند آن دلبران درآیند در آب روشن روان

26 به فرمان یزدان بگیرند بار به یک سال زایند در آن دیار

27 چو زایند دختر بود بارشان بود همچنین سال و مه کارشان

28 اگر مرد بینند از ناگهان شتابند یکسر کهان و مهان

29 بگیرند و نزدیک حورا برند سر تخت او بر ثریا برند

30 همیشه بود در بر پادشاه رهائی نیابد دگر سال و ماه

31 چو شاه زنان گشت زان مرد سیر دگر باز نوبت رسد بر وزیر

32 چنین تا ورا جان بود در بدن شب و روز باشد در آن انجمن

33 چنین تا ورا جان بود در بدن در آن شهر باشد گرفتار زن

34 شگفت آمدش سام از گفت او به نزدیک فانوس بنهاد رو

35 بدو گفت قلواد کای پهلوان میان دلیران چراغ گوان

36 همایون نباشد در آنجا گذار که گردد در آن شهر کار تو زار

37 به پاسخ بدو گفت فرخنده مرد که از شهر حورا برآریم گرد

38 همه راه بر ریگ باید زدن که نه دل بماند بجا و نه تن

39 نهاده دل و جان به پروردگار کزو بود نیک و بد روزگار

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر خروس سحر دانهای نجوم

شاعر شعر خروس سحر دانهای نجوم چه کسی است ؟

شاعر شعر خروس سحر دانهای نجوم خواجوی کرمانی می باشد.

شعر خروس سحر دانهای نجوم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر خروس سحر دانهای نجوم چیست ؟

قالب شعر خروس سحر دانهای نجوم سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو است

مضمون اصلی شعر خروس سحر دانهای نجوم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر