-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرکش سمند دولت، پر نیست اعتباری هر روز زیر را نیست، چون استر مکاری
2 بی پیر عقل، دولت راه و روش چه داند؟ این توسن حرون را، باید سوار کاری!
3 در پاس خلق، سوزد تا صبح مغز جان را از شمع باید آموخت، آیین تاجداری
4 باید براه بردن، خود کار دولت خود آیین ملک راندن، ماند به نی سواری
5 بر دولت جهان چند چون سبزه سر فرازی؟ بر فرق چتر شاهیت، چون ابر نوبهاری!
6 ای عاشق اعتباران، باور چرا ندارید؟ بی اعتباری عمر، حرفیست اعتباری!
7 دوران عشرت ما، ایام کودکی بود طی گشت منزل عیش، در وقت نی سواری
8 با حسن خلق، خلقی بتوان ذلیل خود کرد خصم است زیر بارم، از یمن برد باری
9 ناگاه مرگ کرد، چون شعله گشت سرکش عمر دراز یابد؛ اخگر ز خاکساری
10 ای روزگار، فرداست نبود اثر ز واعظ میدار این غزل را، از وی بیادگاری