خیز و در بحر عدم غوطه از خواجوی کرمانی غزل 765

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین

1 خیز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بین چشم موج افکن ما بنگر و دریا را بین

2 اگر از عالم معنی خبری یافته‌ئی برگشا دیده و آن صورت زیبا را بین

3 چه زنی تیغ ملامت من جان افشانرا عیب وامق مکن و طلعت عذرا را بین

4 حلقهٔ زلف چو زنجیر پریرویان گیر زیر هر موی دلی واله و شیدا را بین

5 باغبان گر ز فغان منع کند بلبل را گو نظر باز کن و لاله حمرا را بین

6 ای سراپرده بدستان زده بر ملک فنا علم از قاف بقا برکش و عنقا را بین

7 گر بدل قائل آن سر و سهی بالائی سر برآر از فلک و عالم بالا را بین

8 چون درین دیر مصور شده‌ئی نقش پرست شکل رهبان چکنی نقش مسیحا را بین

9 دفتر شعر چه بینی دل خواجو بنگر سخن سحر چه گوئی ید بیضا را بین

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر