خیزید و می آرید که هنگام از اثیر اخسیکتی غزل 19

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

خیزید و می آرید که هنگام بهار است

1 خیزید و می آرید که هنگام بهار است رخسار عروسان چمن همچو نگار است

2 آن شاخ که بُد عور، کنون مُلحَم‌پوش است و آن دشت که بُد ساده، کنون سرّ عذار است

3 در دامن گلزار، صبا مدخنه‌سوز است در چهره نیلوفر، حوض آینه‌دار است

4 گل باز قباپوش شد و لاله کُلَه‌دار این چیست؟ همه خلعت سلطان بهار است

5 مرد از می صافی ننشیند به چنین وقت هر سر که ز جام هوسی، جفت خماراست

6 خرم دل آن کس که دلی دارد و یاری بیچاره اثیر است که بس بی دل و یار است

عکس نوشته
کامنت
comment