- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خیز و از می آتشی در ما فکن نعرهٔ مستانه در بالا فکن
2 چون نظیرت نیست در دریا کسی خویش را خوش در بن دریا فکن
3 خون رز بر چهرهٔ گل نوش کن پس ز راه دیده بر صحرا فکن
4 تا کیم خاری نهی می خور چو گل دیده بر روی گل رعنا فکن
5 چون هزار آوا نمیخفتد ز عشق خرقهٔ جان بر هزار آوا فکن
6 گر تو را مستی و عشق بلبل است شب مخسب و شورشی در ما فکن
7 شیر گیران جمله غوغا کردهاند خویش را در پیش سر غوغا فکن
8 عمر امشب رفت اگر دستیت هست عمر مستان را پی فردا فکن
9 تا کی ای عطار از خارا دلی شیشهٔ می خواه و بر خارا فکن