یاد باد آنکه نیاورد از خواجوی کرمانی غزل 246

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد

1 یاد باد آنکه نیاورد ز من روزی یاد شادی آنکه نبودم نفسی از وی شاد

2 شرح سنگین دلی و قصه شیرین باید که بکوه آید و برسنگ نویسد فرهاد

3 گر بمرغان چمن بگذری ای باد صبا گو هم آوای شما باز گرفتار افتاد

4 سرو هر چند ببالای تو می‌ماند راست بنده تا قد ترا دید شد از سروآزاد

5 تا چه کردم که بدین روز نشستم هیهات کس بروز من سرگشتهٔ بد روز مباد

6 گوئیا دایه‌ام از بهر غمت می‌پرورد یا مگر مادرم از بهر فراقت می‌زاد

7 نه تو آنی که بفریاد من خسته رسی نه من آنم که بکیوان نرسانم فریاد

8 تا چه حالست که هر چند کزو می‌پرسم حال گیسوی کژت راست نمی‌گوید باد

9 ایکه خواجو نتواند که نیارد یادت یاد می‌دار که از مات نمی‌آید یاد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر