- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا باز از طریق ساقی خود یاد میآید غم دیرینه بازم در دل ناشاد میآید
2 از این سو میرسد هجرش کشیده تیغ در کشتن وز آن سو بختم از بهر مبارکباد میآید
3 بسوز، ای عاشق خسته که آن بیمهر میآید بنال، ای بلبل مسکین که آن صیاد میآید
4 فرو خوردن نمیآرم فغان زار خود پیشش که سگ چون دزد را دریافت در فریاد میآید
5 برو، ای خواب، یار من نهای، زیرا که من امشب سر زلف پریشان کسیام یاد میآید
6 ز بیش میکشد بادم، رواقم باش گو، باری من این روزن نمیخواهم که این سو باد میآید
7 فراموشم نمیگردد سر زلف چو شمشادش که بوی غایب خویشم از آن شمشاد میآید
8 خرابم کرده بود و رفته بود او، ای مسلمانان که باز آن یار بدخویم بر آن بنیاد میآید
9 چنانت دوست میدارم که غیرت میبرد جانم ز تو بر دیگری گر خود همه بیداد میآید
10 جگرسوز است مشنو، جان من، افسانه خسرو کز او بوی دل شوریده فرهاد میآید