1 نایب السلطنه آن کز سیرتش صدق فرسوده ادب نالیده
2 هوش اصحاب هنر فرسوده گوش ارباب خرد مالیده
3 آتشی نی که نیفروخت به دهر فتنه ای نیست که نکالیده
4 خارخار پلتیکش چون سرو در چمنزار جهان بالیده
1 به سردار اسعد بگو ای که از دم هزار آتش فتنه خاموش کردی
2 تو آنی که اصلاح کار جهان را به دامان فضل خطاپوش کردی
1 در باغ سحر نرگس تر دیده گشود با چشم تواش بنای هم چشمی بود
2 من نیز ز خشم دیده اش برکندم بستان و بزیر پای خود افکن زود
1 چون کواکب تابع برج است دارالملک ایران وندرین برج است واله هوش برنایان و پیران
2 هر کجا حصنی است استحکام آن از برج باشد حصن ایران شد ز استحکام برج امروز ویران
1 تا زبر خاکی ایدرخت برومند مگسل ازین آب و خاک رشته پیوند
2 مادر تست این وطن که در طلبش خصم نار تطاول بخاندان تو افکند
1 این تازه کله که داده دلبر ماست چون هدیه دست دوست شد، افسر ماست
2 بوسیدم و بر فرق سرش جا دادم تا خلق بدانند که تاج سر ماست