بخواندی از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 169

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

بخواندی زمان تا زمان دخترش

1 بخواندی زمان تا زمان دخترش که او بود همچهره ی مادرش

2 به نامش نخواندی جز از ماهچهر خجل بود از آن روشنی ماه و مهر

3 ز مهرش دل کوش بیهوش گشت سرش بار دیگر پر از جوش گشت

4 دلش چون شد از مهر او ناشکیب سخن گفت و دادش فراوان نهیب

5 در گنج پرمایه را برگشاد بسی چیز و پیرایه پیشش نهاد

6 هم از تخت دیبا هم از بوی خَوش بدو گفت کز من تو گردن مکش

7 چو با من بسازی فزونتر دهم جهان را به دست تو اندر دهم

8 دل من نخواهد، بدو گفت، شوی نبیند مرا هیچ بیگانه روی

9 نشد هیچ خشنو به گفتار اوی همی خوش نیامدش دیدار اوی

10 زمان تا زمانش برِ خویش خواند سخنهای شیرین بر او بیش خواند

11 نهادی بسی زرّ و زیور برش مگر سر درآرد بدان دخترش

12 زنان را فرستاد، گفتند نیز نه شد هیچ رام و نه پذرفت چیز

13 چو کوش آن چنان دید دَم در کشید که جز خامشی هیچ چاره ندید

عکس نوشته
کامنت
comment