- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رندان پاکباز که از خود بریدهاند در هرچه هست حسن دلارام دیدهاند
2 خودبین نیند، زان همه چون چشم مردهاند روشندلند، از آن همه چون نور دیدهاند
3 چون رهروان ز منزل هستی گذشتهاند بیخویش رفتهاند و به مقصد رسیدهاند
4 آزاد گشتهاند به کلی ز هردو کون وز جان و دل غلامی جانان خریدهاند
5 با غم نشستهاند وز شادی گذشتهاند از تن رمیدهاند و به جان آرمیدهاند
6 از گفتگوی نیک و بد خلق رستهاند تا مرحبایی از لب دلبر شنیدهاند
7 خسرو، چه گویی از خم ساقی، من کزان جام از شراب ساقی وحدت کشیدهاند