رمضان آمد و شد کار صراحی از خواجوی کرمانی غزل 114

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

رمضان آمد و شد کار صراحی از دست

1 رمضان آمد و شد کار صراحی از دست بدرستی که دل نازک ساغر بشکست

2 من که جز باده نمی‌بود بدستم نفسی دست گیرید که هست این نفسم باد بدست

3 آنکه بی مجلس مستان ننشستی یکدم این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست

4 ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم ایدل از چنبر این ماه کجا خواهی جست

5 در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی که تو گوئی رمضان بار سفر خواهد بست

6 خون ساغر بچنین روز نمی‌شاید ریخت رک بربط بچنین وقت نمی‌باید خست

7 ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزی روز توبه‌ست و ترا نرگس جادو سرمست

8 هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا کند ابروی تو سرداری مستان پیوست

9 وقت افطار به جز خون جگر خواجو را تو مپندار که در مشربه جلابی هست

عکس نوشته
کامنت
comment