- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رمضان آمد و شد کار صراحی از دست بدرستی که دل نازک ساغر بشکست
2 من که جز باده نمیبود بدستم نفسی دست گیرید که هست این نفسم باد بدست
3 آنکه بی مجلس مستان ننشستی یکدم این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست
4 ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم ایدل از چنبر این ماه کجا خواهی جست
5 در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی که تو گوئی رمضان بار سفر خواهد بست
6 خون ساغر بچنین روز نمیشاید ریخت رک بربط بچنین وقت نمیباید خست
7 ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزی روز توبهست و ترا نرگس جادو سرمست
8 هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
9 وقت افطار به جز خون جگر خواجو را تو مپندار که در مشربه جلابی هست