رام را گر برگ گل باشد نبیند از خواجوی کرمانی غزل 12

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را

1 رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را

2 زندهٔ جاوید گردد کشته شمشیر عشق زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را

3 جان بده تا محرم خلوتگه جانان شوی تا نمیرد کی به جنت ره دهند ادریس را

4 گرنه در هر جوهری از عشق بودی شمه‌ای کی کشش بودی به آهن سنگ مغناطیس را

5 همچو خورشید ار برآید ماه بی مهرم ببام مهر بفزاید ز ماه طلعتش برجیس را

6 دامن محمل براندازی مه محمل نشین یا بگو با ساربان تا بازدارد عیس را

7 چون بتلبیسم بدام آوردی اکنون چاره نیست بگذر از تزویر و بگذار ای پسر تلبیس را

8 تا نپنداری که گویم لاله چون رخسار تست کی به گل نسبت کند رامین جمال ویس را

9 خواجو ار در بزم خوبان از می یاقوت رنگ کاس را خواهی که پر باشد تهی کن کیس را

عکس نوشته
کامنت
comment