- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صد قلزم سیماب بین بر طارم زر ریخته صد صحن مروارید بین بر بحر اخضر ریخته
2 مه رخ نموده از سمک ماهی شده مه را شبک هر دم شترمرغ فلک از سینه اخگر ریخته
3 نقش از میان اختران بگریخته چون دلبران بگسسته عقد دختران وز عقد گوهر ریخته
4 صبح آمده با جام جم چون شیر با زرین علم در حلق صبح مشک دم صد بیضه عنبر ریخته
5 مطرب ز بانگ ارغنون کرده حریفان را زبون ساقی ز جام لالهگون خون معطر ریخته
6 چون گل بتان سیمبر بر کف نهاده جام زر هر دم ز لعل چون شکر صد نقل دیگر ریخته
7 سیمینبران بسته میان می کرده در جام کیان پسته گشاده ساقیان وز پسته شکر ریخته
8 هر سیمتن از تف می، رقاص گشته زیر خوی می مرغ جان را زیر پی، هم بال و هم پر ریخته
9 عطار با مستان خوش صافی دل است و دردکش وز خاطر خورشید وش آب زر تر ریخته