قلاشم، ای منکر، مرا از امیرخسرو دهلوی غزل 1764

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخانه ده

1 قلاشم، ای منکر، مرا دربانی میخانه ده این عقل رسمی غرقه کن، می تا لب پیمانه ده

2 من توبه تنها بشکنم، اول سبو نه بر سرم وانگه ندای زهد من پیش در میخانه ده

3 من عاشق و هر بی خبر از خان و مان یادم دهد ای آه سوزان شعله ای بر دست این دیوانه ده

4 پیدا بسوز، ای دل، مرا پس درد پنهان بازگو هنگامه اول گرم کن، پس شرح این افسانه ده

5 مشغول شهد بی غمی، چه آگه از سوز دلم؟ یارب، مگس را چاشنی از لذت پروانه ده

6 بیگانه شد یار، ای صبا، با جان چه کار اکنون مرا؟ این آشنای کهنه را بستان، بدان بیگانه ده

7 ای خواجه دیوان دل، آخر بیفزایی خورش گر نیست وجه زندگی، بر مردنم پروانه ده

8 بر من جفاها کرد دل، بستان ازو انصاف من ظالم تر از غم نیست کس، اقطاعش این پروانه ده

9 چون بر پری رویان همه ملک سلیمان یافتی بستان تو خسرو جان و دل، مرغ بلا را دانه ده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر