- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من اَصبحَ و هُمُومه هم واحد کفاه الله تعالی هموم الدنیا و الاخرة و من تشعبت بِه هُمُومه لم یُبال الله فی اَیَّ وادٍ هلک. ,
مهتر عالم و سید بنی آدم صلی الله علیه وسلم چنین می فرماید که هر کس که بامداد سر از جامه خواب بردارد و غم دین بود که در دل او بود، و اندوه اسلام بود که در سینۀ او بود، و عشق حق تعالی بود که در جان او باشد، حق جل و علا به حکم کرم و فضل، عنایت ازلی را بفرستد تا کفایت ابدی او کند، و هر که را سودایی دیگر در دل بود، یا اندوهی دیگر در سینه او جای گرفته باشد، لشکر قهر را بفرستد تا بر نهاد او شبیخون کند، و به تیغ سطوات عزت خود سر سرکش او را بردارد و کس را نرسد که گوید که آن چراست و این چون است. ,
3 بر درگه عزّتت همه خلق زبون کس را نرسد که این چرا و آن چون
ای مردی که هر نااهلی را در درون خود عشق دیگران بفروخته ای این آشفتگی تا چند؟ ,
5 دل به بازار من آورده و بفروختهای دل بفروخته مفروش به بازار دگر
ای مردی که حدیث ما بر زبان نداری این خاموشی تا کی؟ ای یاری که هرگز یار خود را یاد نیاری این فراموشی تا کی؟ ای که با هر کس بازاری برساختهای این رسوایی تا کی؟ ای کسی که تو را با همه کسان رأی بود این ناهمواری تا کی؟ ای شخصی که تو را نزد همه خسان جای بود این خواری تا کی؟ هر که فراموشی شغل ما پیشۀ خود سازد و جان و تن و دل را در آتش عشق ما نگدازد، ما نیز از راه عدل و داد خود ندا در عالم مُلک و ملکوت در دهیم که نسوا الله فانسیهم ان المنافقین هم الفاسقون، و از لشکر شیطانش گردانیم که استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان. ,
این صفت بیگانگان و سمترانندگان است، بیا تا نشان آشنایان دهیم و حدیث مردان گوییم. ای مردی که بامداد سر از بالش برداری و شربت عشق ما کباب کنی و جگر از شوق ما خوناب مبارکت باد. ای یاری که تنت در درد ما می سوزد و جانت از محبت ما می افروزد، این سوختن بر مزیدت باد. ,
جوانمردا هرگز گمان مبر که عشق بر موسی علیهالسلام تاختن آورد. بر طور بر آمد و به قدم صدق بایستاد و گفت: ارنی، خطاب آمد که ای موسی خودیِ خود با خود داری که اضافه به خود می کنی؟ اَرنی. این حدیث زحمت وجود تو بر نتابد یا تو خود را توانی بود یا ما را، لَنْ ترانی. سلطان شهود ما بر نهادی سایه افکند که او نیست شده باشد و در کتم عدم خود را جای داده، پس از آن ما خود تجلی کنیم. با موسی خود را بگذار و هم به ما، ما را ببین که هر که ما را بیند هم به ما بیند. از امیر المؤمین علی رضی الله عنه پرسیدند که بم عرفت ربک قال عرفت ربی بربی، او را بدو شناختم و دانستم که اگر نه بد و شناختمی هرگز به سرادقات مجد و معرفت او راه نیافتمی اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله. ,
طاووس عارفان بایزید بسطامی قدس الله روحیه یک شب در خلوتخانۀ مکاشفات کمند شوق را بر کنگرۀ کبریای او در انداخت، و آتش عشق در نهاد خود برافروخت، و زبان را از در عجز و درماندگی بگشاد و گفت یا ربِّ مَتی أصِلُ الَیکَ؟ بار خدایا تا کی در آتش هجران تو سوزم، کی مرا شربت وصال دهی؟ به سرش ندا آمد که بایزید هنوز تویی تو همراه توست اگر خواهی که به ما رسی دع نفسک و تعال، خود را بر در بگذار و در آی. ,
زهی مهترِ عالم و بهترِ بنی آدم که هم تو توانی گفتن که لو کان موسی حَیا لما وسعه الّا اتباعی، موسی و غیر موسی را عشقبازی از تو باید آموختن که او گوید ارنی، تا گویند تویی تو همراه توست، چون دور دولت به تو رسد که سیّد کائناتی و سرور موجودات گویی: اما انا فلا اقول انا اما. من هرگز نگویم که من، با وجود محبوب ما را جز عدم نزیبد، چون هستی او را باشد ما را جز نیستی رخت فرو ننهد. الم تر الی ربک، ندانم که الف الم تر چه لطافت با خود دارد و با جان عاشقان چه غمزها میکند؟ جوانمردا کدام عاشق است که استحقاق آن دارد که بر معشوق حکم کند، اگر معشوق از راه کرم دست فضلی بر سر کسی فرود آورد آن دیگر بود، اما عاشق از همه تصرفی معزول باشد و اگر تصرف کند آن تصرف نامقبول بود. محمّد رسول الله صلی الله علیه وسلم چون به شرط ادب در راه آمد و بی استحقاقی خویش بدید که او را از این صفت میباید که حلیت و پیرایۀ او بود، ما زاغ البصر و ما طغی، چون ما زاغ البصر صفت او بود، گفتند الم تر الی ربک، باز چون موسی بر لم یزل و لا یزال حکمی کرد که او را استحقاق نبود داغ حرمان بر جبین طمع او نهادند و از لنترانی میخی ساختند و بر احداق اشواق او زدند تا دیدۀ او مؤدب گردد. ,
جوانمردا معشوق همه عزت و کبریا و عظمت بود و عاشق همه انقیاد و تواضع و مذّلت. عاشق همه این گوید: ارنی انظر الیک، معشوق همه این ندا کند در ملک و ملکوت که لنترانی و افتادگان بادیه محبت این فریاد کنند که: یا ایها العزیز مَسنا و اَهلنا الضرّ و جئْنا ببضاعة مُزْجاة فَاَوفِ لنا الکَیل و تصدق علینا أن الله یجزی المتصدقین. ,