قدحی ده ای برآتش تتقی از خواجوی کرمانی غزل 799

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته

1 قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته که به آفتاب ماند ز قمر نقاب بسته

2 نظری کن ای ز رویت دل نسترن گشاده گذری کن ای ز بویت دم مشک ناب بسته

3 قمرت بخال هندو خطی از حبش گرفته شکرت بخط مشکین تب آفتاب بسته

4 شه عرصهٔ فلک را به دو رخ دو دست برده رخ ماه چارده را بدو شب حجاب بسته

5 بامید آنکه روزی کشم از لب تو جامی من دل شکسته دل در قدح شراب بسته

6 لب لعل آبدارت شکری فتاده در می سر زلف تابدارت گرهی بر آب بسته

7 دو گلالهٔ معنبر شده گرد لاله چنبر تتقی بر ارغوانت ز پر غراب بسته

8 دل هر شکسته دل را بفریب صید کرده من زار خسته دل را بکرشمه خواب بسته

9 من خسته چون ز عالم دل ریش در تو بستم بسرت بگو که داری درم از چه باب بسته

10 بگشای عقدهٔ شب بنمای مه ز عقرب که شد از نفیر خواجو گذر شهاب بسته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر