- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فراهم کرد شکل کج کلاهی که در زیر کلاهش هست ماهی
2 گناه از دیدن خوبانست حقا که نفروشم به صد توبه گناهی
3 سیه رویم ز دل کاین دل چنان سوخت که بر رو می رود خون سیاهی
4 چنانم شب دراز آمد که شادم اگر خورشید بینم بعد ماهی
5 خیالت خوابگه در چشم من کرد مرنج، ار هست ناخوش خوابگاهی
6 ز سوزت چون رهم، ای جان من، وای که دایم از غمت هستم به چاهی
7 به هر گلزار اشکم سبزه ها رست سمندت را رسد زینسان گیاهی
8 مرا درد و غمت ز آن روی کشتند که خسرو را رسد در دیده راهی