نماز عاشقان باشد، همه از واعظ قزوینی غزل 591

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهوشی

1 نماز عاشقان باشد، همه مستی و بیهوشی حضورش غیبت از خود، ذکر از عالم فراموشی

2 قیام: استادگی از جان، قعود: افتادگی از پا؛ اذان: فریاد از دست خود و، تعقیب: خاموشی!

3 مکانش آنکه، گنجایی در آن نبود غرضها را لباسش اینکه، طاعت را فزون از عیب خود پوشی

4 میان واکردنش باشد، بامر حق کمر بستن ردای آن بود، در راه جانان خانه بر دوشی

5 طریق بندگی، ز آن صعب تر باشد که پنداری نه آن کار تن تنهاست، میباید بجان کوشی

6 ز پشت و روی هر آیینه ام، روشن شد این معنی که نگشاید بدانسو دیده، تا زین سو نمی پوشی

7 نهان گفتن بهم حرف محبت را، به آن ماند که کس خواهد که فریادی کند، اما به سر گوشی

8 سخن بیگانه باشد، در میان اهل دل، واعظ بهر جا هوش باشد گوش، فریاد است خاموشی

عکس نوشته
کامنت
comment