پیرهن یوسف از جلال الدین محمد مولوی غزل 997

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

پیرهن یوسف و بو می‌رسد

1 پیرهن یوسف و بو می‌رسد در پی این هر دو خود او می‌رسد

2 بوی می لعل بشارت دهد کز پی من جام و کدو می‌رسد

3 نفس اناالحق تو منصور گشت نور حقش توی به تو می‌رسد

4 نیست زیان هیچ ز سنگ آب را سنگ بلاها به سبو می‌رسد

5 آب حیاتست ورای ضمیر جوی بکن کآب به جو می‌رسد

6 آب بزن بر حسد آتشین باد در این خاک از او می‌رسد

7 عشق و خرد خانه درون جنگیند عربده هر لحظه به کو می‌رسد

8 هر چه دهد عاشق از رخت و بخت عاقبت آن جمله بدو می‌رسد

9 گر چه بسی برد ز شوهر عروس او و جهازش نه به شو می‌رسد

10 مایده‌ای خواستی از آسمان خیز ز خود دست بشو می‌رسد

11 مژده ده ای عشق که از شمس دین از تبریز آیت نو می‌رسد

عکس نوشته
کامنت
comment