-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای پیر مغان شربتم از درد مغان آر وز درد من خسته مغانرا بفغان آر
2 چون ره بحریم حرم کعبه ندارم رختم بسر کوی خرابات مغان آر
3 مخمور دل افروخته را قوت روان بخش مخمور جگر سوخته را آب روان آر
4 تا کی کشم از پیر و جوان محنت و بیداد پیرانه سرم آگهی از بخت جوان آر
5 از حادثهٔ دور زمان چند کنی یاد پیغامم از آن نادرهٔ دور زمان آر
6 ای شمع که فرمود که در مجلس اصحاب اسرار دل سوخته از دل بزبان آر
7 ساقی چو خروس سحری نغمه برآرد پرواز کن و مرغ صراحی بمیان آر
8 چون طائر روحم ز قدح باز نیاید او را بمی روح فزا در طیران آر
9 رفتی و بجان آمدم از درد دل ریش باز آی و دلم را خبر از عالم جان آر
10 خواجو بصبوحی چو می تلخ کنی نوش عقل از لب جان پرور آن بسته دهان آر