1 سرگشته چو آسیای گردان کنمت بیسر گردان چو گوی گردان کنمت
2 گفتی بروم با دگری درسازم با هرکه بسازی زود ویران کنمت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تو چه دانی که ما چه مرغانیم هر نفس زیر لب چه می خوانیم
2 چون به دست آورد کسی ما را ما گهی گنج گاه ویرانیم
1 تو تا دوری ز من جانا چنین بیجان همیگردم چو در چرخم درآوردی به گردت زان همیگردم
2 چو باغ وصل خوش بویم چو آب صاف در جویم چو احسان است هر سویم در این احسان همیگردم
1 دانیکه چه میگوید این بانگ رباب اندر پی من بیا و ره را دریاب
2 زیرا به خطا راه بری سوی صواب زیرا به سال ره بری سوی جواب
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به