1 خلق می بینند فیض از تنگدستان بیشتر روشنایی میدهد شمع پریشان بیشتر
2 در گرفتن میکند انگشتها هم را مدد چشم یاری هست یاران ز یاران بیشتر
3 خار بن در باغ و، گل هر سو پریشان میدود میکشند آزار در دنیا عزیزان بیشتر
1 عرق ناکرده پاک، از محفل ما شد نگار ما درین گلشن سبکتر خاست از شبنم بهار ما
2 بروی سخت ما گفتار ناصح برنمی آید صدا را سرمه برگرداند از خود کوهسار ما
1 گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را
2 مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را
1 به پیری، از چه رو می افگنی کار جوانی را چه میدانی که سلخی هست، ماه زندگانی را
2 کسی کز بار پیری حلقه شد قد چو شمشادش سراپا چشم گردیده است و، میجوید جوانی را