- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مردم از کوی تو چون بیدل نرفت هر که در میخانه شد عاقل نرفت
2 عمر در سر شد به رسوایی عشق وین هوس از جان بی حاصل نرفت
3 مهر رویش در دلم پنهان نماند آفتاب اندر حجاب گل نرفت
4 کاروان بگذشت و محمل ماند دور وز دل من یاد آن محمل نرفت
5 برکشیدم تنگ تن را سوی صبر لاشه لاغر بود تا منزل نرفت
6 ما و غرق بحر هجران، چون کنیم کشتی درویش در ساحل نرفت
7 با کسی وقتی وصالی داشتیم سالها بگذشت و آن از دل نرفت
8 شکر کن، خسرو، بلای عشق را زانکه این فیض است، گر قابل نرفت