-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طوطی از پستهٔ تنگ تو شکر گرد آورد چشمم از درج عقیق تو گهر گرد آورد
2 صد دل خسته بهر موئی از آن زلف دراز مهر رخسار تو در دور قمر گرد آورد
3 مردم چشم من از بهر نثار قدمت ای بسا در که درین قصر دو در گرد آورد
4 گنج قارون چو درین ره به پشیزی نخرند رخ زردم به چه وجه این همه زر گرد آورد
5 خبرت هست که چندین دل صاحبنظران نرگس مست تو هنگام نظر گرد آورد
6 چرخ پیروزه ز خون جگر فرهادست آن همه لعل که بر کوه و کمر گرد آورد
7 در سر چشم جفا دیدهٔ خون افشان کرد دل من هر چه بخوناب جگر گرد آورد
8 گرم کن بزم طرب را که شب مشک فروش رخت سودا بدم سرد سحر گرد آورد
9 خسرو آنست که چون ملک وصالت دریافت لعل شیرین ترا دید و شکر گرد آورد
10 دلم این لحظه بدست آر که جانم ز درون کرد ترتیب ره و بار سفر گرد آورد
11 چشم خواجو چو رخ آورد به دریای سرشک سوی بحرین شد و لؤلؤی تر گرد آورد