طوطی از پستهٔ تنگ تو از خواجوی کرمانی غزل 289

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

طوطی از پستهٔ تنگ تو شکر گرد آورد

1 طوطی از پستهٔ تنگ تو شکر گرد آورد چشمم از درج عقیق تو گهر گرد آورد

2 صد دل خسته بهر موئی از آن زلف دراز مهر رخسار تو در دور قمر گرد آورد

3 مردم چشم من از بهر نثار قدمت ای بسا در که درین قصر دو در گرد آورد

4 گنج قارون چو درین ره به پشیزی نخرند رخ زردم به چه وجه این همه زر گرد آورد

5 خبرت هست که چندین دل صاحب‌نظران نرگس مست تو هنگام نظر گرد آورد

6 چرخ پیروزه ز خون جگر فرهادست آن همه لعل که بر کوه و کمر گرد آورد

7 در سر چشم جفا دیدهٔ خون افشان کرد دل من هر چه بخوناب جگر گرد آورد

8 گرم کن بزم طرب را که شب مشک فروش رخت سودا بدم سرد سحر گرد آورد

9 خسرو آنست که چون ملک وصالت دریافت لعل شیرین ترا دید و شکر گرد آورد

10 دلم این لحظه بدست آر که جانم ز درون کرد ترتیب ره و بار سفر گرد آورد

11 چشم خواجو چو رخ آورد به دریای سرشک سوی بحرین شد و لؤلؤی تر گرد آورد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر