1 جغد که با باز و با کلنگان پرد بشکندش پر و مرز گردد لت لت
1 ز آن در مثل گذشت که شطرنجیان زنند شاهان بیهده چو کلیدان بی کده
1 بیکی تیر همی فاش کند راز حصار ور بر او کرده همی قیر بود رازیجر
2 بیکی تیر همی فاش کند راز حصار ور بروه کرده بود قیر بجای گل راز
1 سبحان اله درین جوانی و هوس روز و شبم اندیشه همین بودی بس
2 کاندر پیری ز من بباید کس را خود پیر شدم مرا ببایست از کس