کشتی ما کو که ما زورق از خواجوی کرمانی غزل 686

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم

1 کشتی ما کو که ما زورق درآب افکنده‌ایم در خرابات مغان خود را خراب افکنده‌ایم

2 جام می را مطلع خورشید تابان کرده‌ایم وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده‌ایم

3 با جوانان بر در میخانه مست افتاده‌ایم وز فغان پیر مغان را در عذاب افکنده‌ایم

4 شاهد میخوارگان گو روی بنمای از نقاب کاین زمان از روی کار خود نقاب افکنده‌ایم

5 محتسب اسب فضیحت بر سر ما گو مران گر به رندی در جهان خر در خلاب افکنده‌ایم

6 آبروی ساغر از چشم قدح پیمای ماست گر به بی آبی سپر بر روی آب افکنده‌ایم

7 ما که از جام محبت نیمه مست افتاده‌ایم کی بهوش آئیم کافیون در شراب افکنده‌ایم

8 گوشهٔ دل کرده‌ایم از بهر میخواران کباب لیکن از سوز دل آتش در کباب افکنده‌ایم

9 غم مخور خواجو که از غم خواب را بینی بخواب زانکه ما چشم امید از خورد و خواب افکنده‌ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر