بحر ما دریای بی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 484

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

بحر ما دریای بی پایان بود

1 بحر ما دریای بی پایان بود آب ما از چشمهٔ حیوان بود

2 چشم عالم روشن است از نور او روشنی چشم مردم آن بود

3 باطنست او وز همه ظاهر تو راست این چنین پیدا چنان پنهان بود

4 خوش حبابی پر کن از آب حیات هر دو را می بین که او یکسان بود

5 نعمت الله مست و جام می به دست سید ما میر سرمستان بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر