1 دل ما را شکیب از جان نباشد ور از جان باشد، از جانان نباشد
2 مرا دشوار ازو باشد صبوری ز جانان دل صبور آسان نباشد
3 نباشد ناله عیب از دردمندی که دردش باشد و درمان نباشد
4 مرا چون عشق مهمان است حاکم فضولی تر ازین مهمان نباشد
5 غمت شد در دل شوریده ساکن که جای گنج جز ویران نباشد
6 ندارد مه جمال روی خوبت وگر این باشد، اما آن نباشد
7 خیالت، گر به مهمان من آید دلم را جز جگر مهمان نباشد