- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سلام و خدمت ما، ای صبا، به یار بگوی فغان و زاری بلبل به نوبهار بگوی
2 برفت طاقت صبر و نماند قوت عقل بگوی حال من او را و زینهار بگوی
3 ز خون دیده همه دست من نگار گرفت مگر که دست بگیرد بدان نگار بگوی
4 هزار جور کشیدم ز غم که نتوان گفت یکی اگر بتوانی از آن هزار، بگوی
5 اگر ز بنده فراموش کرد، یادش ده وزین سخن دو سه بر وجه یادگار بگوی
6 بنای عافیتم کاستوار بود از صبر خراب شد ز غمم دار استوار بگوی
7 حدیث چشم چو دریا بگو و زین مگذر چو زین گذشت، حدیث لب و کنار بگوی
8 اگر چه هر چه بگویی به عکس کار کند تو باری اینقدر از بهر عکس کار بگوی
9 اگر چه او نشود ز آن خویش خسرو را تو ز آن خود بکن و بهر کردگار بگوی