-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم ما روشن به نور او بود این چنین چشم خوشی نیکو بود
2 روبروی خویش بنشیند چو ماه آئینه گر ساده و یکرو بود
3 دل به دریا رفت و ماه در پیش حال دریا عاقبت تا چو شود
4 عشق سرمست او مینوشد مدام عقل مخمور و بگفت و گو بود
5 هر که باشد بندهٔ سلطان ما بر در او پادشه انجو بود
6 از ازل یاری که دارد دولتی تا ابد دایم به جست و جو بود
7 نعمتالله میر سرمستان ما است میر میران نزد او میرو بود