چشم ما روشن به نور از شاه نعمت‌الله ولی غزل 473

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

چشم ما روشن به نور او بود

1 چشم ما روشن به نور او بود این چنین چشم خوشی نیکو بود

2 روبروی خویش بنشیند چو ماه آئینه گر ساده و یک‌رو بود

3 دل به دریا رفت و ماه در پیش حال دریا عاقبت تا چو شود

4 عشق سرمست او می‌نوشد مدام عقل مخمور و بگفت و گو بود

5 هر که باشد بندهٔ سلطان ما بر در او پادشه انجو بود

6 از ازل یاری که دارد دولتی تا ابد دایم به جست و جو بود

7 نعمت‌الله میر سرمستان ما است میر میران نزد او میرو بود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر