-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پشت بر یار گمان ابرو ما نتوان کرد خویشتن را هدف تیر بلا نتوان کرد
2 کشتهٔ تیغ ملامت برضا نتوان شد حذر از ضربت شمشیر قضا نتوان کرد
3 گر چه از ما بخطا روی بپیچید و برفت ترک آن ترک ختائی بخطا نتوان کرد
4 قامتش را به صنوبر نتوان خواندن از آنک نسبت سرو خرامان بگیا نتوان کرد
5 باغبان گومکن افغان که بهنگام بهار مرغ را از گل صد برگ جدا نتوان کرد
6 گر نخواهی که رود دانش و هوش تو برود گوش بر زمزمهٔ پردهسرا نتوان کرد
7 گر به خنجر زندم روی نتابم ز درش زانکه با او بجفا ترک وفا نتوان کرد
8 گو بشمشیر بکش یا ز کمندش برهان صید را این همه در قید رها نتوان کرد
9 نام خواجو برآن خسرو خوبان که برد زانکه درحضرت شه یاد گدا نتوان کرد