شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی
شاه نعمت‌الله ولی

می رود عمر عزیز از شاه نعمت‌الله ولی غزل 391

غزل 391 ام از 2701 غزلیات

می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست

1 می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست دی برفت و می رود امروز و فردا چاره نیست

2 عشق زلفش در سر ما دیگ سودا می پزد هر که دارد این چنین عشقی ز سودا چاره نیست

3 چارهٔ بیچارگان است او و ما بیچاره ایم گر ببخشد ور نبخشد بندگان را چاره نیست

4 آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود هر که آید سوی ما او را ز دریا چاره نیست

5 این شراب مست ما از موصلی خوشتر بود ذوق خوردن گر کسی را نیست ما را چاره نیست

6 سر به پای خم نهاده ساکن میخانه ایم عیب ما جانا مکن ما را ز مأوا چاره نیست

7 نعمت الله در خراباتست و با رندان حریف هر که دارد عشق این صحبت از آنجا چاره نیست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست

شاعر شعر می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست چه کسی است ؟

شاعر شعر می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست شاه نعمت‌الله ولی می باشد.

شعر می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست چیست ؟

قالب شعر می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست غزل است

مضمون اصلی شعر می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر