شمع ما مامول هر پروانه از خواجوی کرمانی غزل 207

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

شمع ما مامول هر پروانه نیست

1 شمع ما مامول هر پروانه نیست گنج ما محصول هر ویرانه نیست

2 کی شود در کوی معنی آشنا هر که او از آشنا بیگانه نیست

3 ترک دام و دانه کن زیرا که مرغ هیچ دامی در رهش جز دانه نیست

4 در حقیقت نیست در پیمان درست هر که او با ساغر و پیمانه نیست

5 پند عاقل کی کند دیوانه گوش زانکه عاقل نیست کو دیوانه نیست

6 نیست جانش محرم اسرار عشق هر کرا در جان غم جانانه نیست

7 گر چه ناید موئی از زلفش بدست کیست کش موئی از و در شانه نیست

8 گفتمش افسانه گشتم در غمت گفت این دم موسم افسانه نیست

9 گفتمش بتخانه ما را مسجدست گفت کاینجا مسجد و بتخانه نیست

10 گفتمش بوسی بده گفتا خموش کاین سخنها هیچ درویشانه نیست

11 گفتمش شکرانه را جان می‌دهم گفت خواجو حاجت شکرانه نیست

عکس نوشته
کامنت
comment