صبح اولدی هر از شهریار گزیدهٔ اشعار ترکی 167

خانه / آثار شهریار / گزیدهٔ اشعار ترکی شهریار / گزیدهٔ اشعار ترکی شماره 167

صبح اولدی هر طرفدن اوجالدی اذان سسی!

1 صبح اولدی هر طرفدن اوجالدی اذان سسی! گویا گلیر ملائکه لردن قرآن سسی!!!

2 بیر سس تاپانمیرام اونا بنزه ر، قویون دئییم: بنزه ر بونا اگر ائشیدیلسیدی جان سسی !!!

3 سانکی اوشاقلیقیم کیمی ننیمده یاتمیشام ...! لای لای دئییر منه آنامین مهربان سسی !

4 سانکی سفرده یم اویادیرلار کی دور چاتاخ! زنگ شتر چالیر ، کئچه رک کاروان سسی!!!

5 سانکی چوبان یاییب قوزونی داغدا نی چالیر ! رؤیا دوغور قوزی قولاغیندا چوبان سسی !!!

6 جسمیم قوجالسادا هله عشقیم قوجالمیوب جینگیلده ییر هله قولاغیمدا جوان سسی !

7 سانکی زمان گوله شدی منی گوپسدی یئره شعریم یازیم اولوب ییخیلان پهلوان سسی !!!

8 آخیر زماندی بیر قولاق آس عرشی تیتره دیر ... ملت لرین هارای ، مددی ، الامان سسی !!!

9 انسان خزانی دیر تؤکولور جان خزه ل کیمی سازتک خزه ل یاغاندا سیزیلدار خزان سسی !!!

10 قیرخ ایلدی دوستاغام قالا بیلمز او یاغلی سس ... یاغ سیز سادا قبول ائله مندن یاوان سسی !

11 من ده سسیم اوجالسا گرک دیر ،یامان دئییم ... ملت آجیخلی دی اوجالیبدی یامان سسی !!!

12 دولدور نواره قوی قالا ، بیر گون ، بو کؤرپه لر آلقیشلاسینلا ذوق ایله بیزده ن قالان سسی !

13 مقناطیس اولسا سسده چکر ، انقلابدا باخ ! آزادلیق آلدی سرداریمین قهرمان سسی !

14 انسان قوجالمیش اولسا ،قولاخلار آغیرلاشار سانکی یازیق قولاخدا ،گورولدور زمان سسی !

15 با خ بیر درین سکوته سحر ، هانسی بیر نوار ضبط ایلیه بیلر بئله بیر جاودان سسی ؟

16 سانجیر منی بو فیشقا چالانلاردا شهریار !!! من نیله ییم کی فیشقایا بنزه ر ایلان سسی ؟!!!

(صبح شد و از هر سمت ، صدای اذان بلند شد ! گویا که از فرشتگان ، صدای قرآن می آید !!! صدایی مثل آن نمی یابم ، بگذارید بگویم که اگر صدای جان شنیده می شد ، به آن شبیه بود !!!)(گویا بسان دوران کودکیم که در گاهواره آرمیده ام ، صدای مهربان مادرم برایم لالایی می گوید ! یا اینکه در سفر هستم و بیدارم می کنند که برخیز تا به مقصد برسیم ! زنگ شتر نواخته می شود که کاروان دارد عبور می کند !!!)(یا اینکه چوپان ، گوسفندان را پراکنده است و در کوه نی می زند و این صدای چوپان در گوش گوسفندان رویا می آفریند !!! اگر جسمم هم پیر شده باشد ، هنوز عشقم پیر نشده است ! و در گوشم هنوز صدای جوانی طنین انداز است !!!)(یا اینکه زمان با من کشتی گرفته و مرا به زمین کوبیده است ! و شعر و نوشته هایم همانند صدای پهلوان به زمین خورده است !!! آخرالزّمان شده و گوش فرا دهید که فریاد کمک خواهی مردم ، عرش را به لرزه درمی آورد !!!) (پاییز انسانی است و جان ها همانند برگ پاییزی به زمین می ریزند ! برگ های پاییزی وقتی می ریزند ، پاییز همانند ساز ، ناله سر می دهد ! چهل سال است که زندانی ام و دیگر آن صدای مؤثر باقی نمی ماند ! اگر صدای من بی تأثیر هم باشد ، تو این صدای کم ارزش را از من قبول فرما !!!)(اگر صدای من هم بلند شود ، باید که فحش بدهم ... مردم گرسنه اند و صدای بد و بیراه بلند شده است !!! این صدا را در نواری ذخیره کنید تا این کودکان ، روزی با شوق تمام به استقبال این صدای از ما به یادگار مانده بروند !!!)(اگر در صدا جاذبه وجود داشته باشد ، انسان را به سوی خود جلب می کند ! ببینید که در انقلاب ، صدای سردار قهرمان ما ، آزادی را به ارمغان آورد !!! اگر انسان پیر شود ، گوشهایش سنگین می شوند ! و گویا در این گوش بیچاره ، صدای زمان غرّش می کند !!!)(هنگام سحر ، به این سکوت ژرف بنگر که کدامین نوار میتواند این صدای جاودان را ضبط نماید ؟!!! شهریارا ! این سوت زن ها مرا نیش می زنند ! من چه کنم که صدای مار به صدای سوت شباهت دارد ؟!!!) ۱۳۵۵ ,

عکس نوشته
کامنت
comment