-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غیر از خدنگ مرگ، که آن راست جان غرض کس را نگشته است روا در جهان غرض
2 باور مکن میان دو همدم یگانگی چندانکه بر نخاسته است از میان غرض
3 تا حرف بی غرض نبود، نیست کارگر؛ باشد چو سنگ، بر دم تیغ زبان غرض
4 صورت برای معنی دل بسته است تن نبود بغیر آینه ز آیینه دان غرض
5 کس را بود کدام غرض در جهان دگر؟ زین به که بر نیاید ازین ناکسان غرض
6 گیرد ز خاک، بی غرضی روی عزتت خاکت کند بفرق زهر آستان غرض
7 در چاهسار فتنه و آشوب روزگار گیرد ترا ز دست تأمل عنان غرض
8 واعظ شود ز بیغرضی هر غرض روا اما بشرط آنکه نباشد در آن غرض