- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بغیر خون جگر دل شراب ناب نخورد بتلخی د من هیچکس شراب نخورد
2 ز بسکه بود دل من بخون او تشنه مرا بتیغ تو تا خون نریخت آب نخورد
3 به خنده نمیکنم جگر خورد لب تو بدین نمک مه من، هیچکس کباب نخورد
4 خوشا دلی که گر افتاد در جهان طوفان شراب خورد و غم عالم خراب نخورد
5 جز از سفال سگ آستان او اهلی بکام دل دم آبی بهیچ باب نخورد
6 هرچند عاشقان گله از دلبران کنند مارا شکایت از دل خود بیشتر بود
7 گر شمع راه مرغ سحر شد چراغ گل ما را چراغ راه زآه سحر بود
8 اهلی چو بنده نگهی شد بیک نظر او را بخر که قیمت او یک نظر بود