بغیر خون جگر دل شراب ناب از اهلی شیرازی غزل 734

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

بغیر خون جگر دل شراب ناب نخورد

1 بغیر خون جگر دل شراب ناب نخورد بتلخی د من هیچکس شراب نخورد

2 ز بسکه بود دل من بخون او تشنه مرا بتیغ تو تا خون نریخت آب نخورد

3 به خنده نمیکنم جگر خورد لب تو بدین نمک مه من، هیچکس کباب نخورد

4 خوشا دلی که گر افتاد در جهان طوفان شراب خورد و غم عالم خراب نخورد

5 جز از سفال سگ آستان او اهلی بکام دل دم آبی بهیچ باب نخورد

6 هرچند عاشقان گله از دلبران کنند مارا شکایت از دل خود بیشتر بود

7 گر شمع راه مرغ سحر شد چراغ گل ما را چراغ راه زآه سحر بود

8 اهلی چو بنده نگهی شد بیک نظر او را بخر که قیمت او یک نظر بود

عکس نوشته
کامنت
comment