-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بغیر بیکسیم نیست در جهان یاری که عقده ام بگشاید ز رشته کاری
2 ز زیر بال هما همتم گذشت چنان که بگذرند ز پای شکسته دیواری
3 بغیر دیده حسرت، بملک و مال جهان در این زمانه ندیدیم چشم بیداری
4 ز من تر است از آن خصم خشک مغز، که من چو آب نشکند از نرمیم بپا خاری
5 ز گند مرده دلانم دماغ مختل شد کجاست روی مزاری و پشت دیواری
6 ز سیل کثرت مردم، ز گرد کلفت خلق کجاست قله کوهی و، رخنه غاری
7 زمانه مشتری روی کار هر جنسی است که کوته است نظرها ز غور هر کاری
8 گزیده بسکه نگه های منتم، شده است بدیده حلقه هر چشم رخنه ماری
9 جواب مطلب کس، رسم این بزرگان نیست خوشا فغان جگر سوز پای کهساری
10 بسان خشت ز قالب، شود ز تفرقه جمع دلی که ساخت ز دنیا بچار دیواری
11 ز شادکامی دشمن دگر چه غم واعظ؟ مرا که همچو غم دوست هست غمخواری!