دگر مخواب، چو دندان فتادت از واعظ قزوینی غزل 579

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری

1 دگر مخواب، چو دندان فتادت ای سفری ببند بار که سر زد ستاره سحری

2 دگر شکار غزال هوس نه دسترس است ترا که ناوک نور نگاه شد سپری

3 بجستن کمر زر، کمر چه می بندی؟ کنون که کرده ترا بار زندگی کمری!

4 مدار امید ز فرزند، کز برای کسی بغیر نام نکو، کس نمی کند پسری

5 مرا از لوث هوس ها، همیشه داشته پاک بود بگردن من، عشق را حق پدری

6 به رعشه ز آن حرکت پیریت دهد واعظ که دیده‌ای بگشایی ز خواب بی‌خبری

عکس نوشته
کامنت
comment