دگر از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 38

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

دگر روز چون آتبین با سپاه

1 دگر روز چون آتبین با سپاه ز بهر شکار آمد آن جایگاه

2 از آن بیشه آواز کودک شنید به نزدیک او تاخت، او را بدید

3 فرو ماند خیره ز دیدار اوی روانش پر اندیشه از کار اوی

4 همی هر زمان گفت با خویشتن که این نیست جز بچّه ی اهرمن

5 پرستنده را گفت تا برگرفت به سوی سراپرده ره برگرفت

6 بینداخت و افگند در پیش سگ گریزان شد از وی سگ تیزتگ

7 برِ شیر افگند و شیرش نخورد رخ آتبین گشت از آن هول زرد

8 بر آتش نهادند و آتش نسوخت رخ هرکس از خیرگی برفروخت

9 کرا پاک دادار دارد نگاه به شمشیر و آتش نگردد تباه

10 بفرمود کاو را به در افگنند وگرنه سرش را ز تن برکنند

11 زنش گفت: ای نامور شهریار ستیزه مکن خیره با کردگار

12 بود کاندر این کار، رازی بود که او در جهان سرفرازی بود

13 به من بخش تا همچو جان دارمش یکی دایه ی مهربان آرمش

14 نیرزد بدو گفت پروردنش نبینی چو خوکان سر و گردنش؟

عکس نوشته
کامنت
comment