یا رجلا حصیده از جلال الدین محمد مولوی غزل 2285

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

یا رجلا حصیده مجبنه و مبخله

1 یا رجلا حصیده مجبنه و مبخله لیس یلذک الهوی لیس لفیک حوصله

2 معتمد الهوی معی مستندی و سیدی لا کرجاک ضایع یطلبه به غربله

3 ای گله بیش کرده تو سیر نگشتی از گله چون بکری است این دکان چاره نباشد از غله

4 حج پیاده می‌روی تا سر حاجیان شوی جامه چرا دری اگر شد کف پات آبله

5 از پی نیم آبله شرم نیایدت که تو هر قدمی درافکنی غلغله ای به قافله

6 کشتی نفس آدمی لنگری است و سست رو زین دریا بنگذرد بی ز کشاکش و خله

7 گر نبدی چنین چرا جهد و جهاد آمدی صوم و صلات و شب روی حج و مناسک و چله

8 صبر سوی نران رود نوحه سوی زنان رود گردن اسب شاه را ننگ بود ز زنگله

9 خوش به میان صف درآ تنگ میا و دلگشا هست ز تنگ آمدن بانگ گلوی بلبله

10 خاص احد چه غم خورد از بد و نیک عام خس کوه احد چه برتپد از سر سیل و زلزله

11 دل مطپان به خیر و شر جانب غیب درنگر کلکله ملایکه روح میان کلکله

12 عزت زر بود اگر محنت او شود شرر هیبت و بیم شیر دان بستن او به سلسله

13 کم نشود انار اگر بهر شراب بفشری بهر فضیلتی بود کوفتگی آمله

14 حامله است تن ز جان درد زه است رنج تن آمدن جنین بود درد و عذاب حامله

15 تلخی باده را مبین عشرت مستیان نگر محنت حامله مبین بنگر امید قابله

16 هست بلادر این ستم پیش بلا و پس دری هست سر محاسبه جبر و پیش مقابله

17 زر به کسی به قرض ده کش بود آسیا و رز با خلجی و مفلسی هیچ مکن معامله

18 نه فلک چو آسیا ملک کیست غیر حق باغ و چراگه زمین پر ز شبان و از گله

19 قرض بدو ده ای پسر نفس و نفس زر و درم گنج و گهر ستان از او از پی فرض و نافله

20 لب بگشاد ناطقی تا که بیان این کند کان زر او است و نقد او فکرت خلق ناقله

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر