-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یا رجلا حصیده مجبنه و مبخله لیس یلذک الهوی لیس لفیک حوصله
2 معتمد الهوی معی مستندی و سیدی لا کرجاک ضایع یطلبه به غربله
3 ای گله بیش کرده تو سیر نگشتی از گله چون بکری است این دکان چاره نباشد از غله
4 حج پیاده میروی تا سر حاجیان شوی جامه چرا دری اگر شد کف پات آبله
5 از پی نیم آبله شرم نیایدت که تو هر قدمی درافکنی غلغله ای به قافله
6 کشتی نفس آدمی لنگری است و سست رو زین دریا بنگذرد بی ز کشاکش و خله
7 گر نبدی چنین چرا جهد و جهاد آمدی صوم و صلات و شب روی حج و مناسک و چله
8 صبر سوی نران رود نوحه سوی زنان رود گردن اسب شاه را ننگ بود ز زنگله
9 خوش به میان صف درآ تنگ میا و دلگشا هست ز تنگ آمدن بانگ گلوی بلبله
10 خاص احد چه غم خورد از بد و نیک عام خس کوه احد چه برتپد از سر سیل و زلزله
11 دل مطپان به خیر و شر جانب غیب درنگر کلکله ملایکه روح میان کلکله
12 عزت زر بود اگر محنت او شود شرر هیبت و بیم شیر دان بستن او به سلسله
13 کم نشود انار اگر بهر شراب بفشری بهر فضیلتی بود کوفتگی آمله
14 حامله است تن ز جان درد زه است رنج تن آمدن جنین بود درد و عذاب حامله
15 تلخی باده را مبین عشرت مستیان نگر محنت حامله مبین بنگر امید قابله
16 هست بلادر این ستم پیش بلا و پس دری هست سر محاسبه جبر و پیش مقابله
17 زر به کسی به قرض ده کش بود آسیا و رز با خلجی و مفلسی هیچ مکن معامله
18 نه فلک چو آسیا ملک کیست غیر حق باغ و چراگه زمین پر ز شبان و از گله
19 قرض بدو ده ای پسر نفس و نفس زر و درم گنج و گهر ستان از او از پی فرض و نافله
20 لب بگشاد ناطقی تا که بیان این کند کان زر او است و نقد او فکرت خلق ناقله