-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چونست ماه تابان من اندر شب هجران چونست
2 من چو یعقوب ز گریه شده ام دیده سفید آخر آن یوسف گمگشته به زندان چونست
3 من درین خاک به زندان غم از دوری او او ز من دور به صحرا و بیابان چونست
4 گوهری بود کزین دیده بغلطید به خاک دیده خود خاک شد، آن گوهر غلطان چونست
5 بر تن نازک او برگ گلی بودی، حیف هست انبار گل اکنون، به ته آن چونست
6 همه جان بود ز بس لطف چو جان بی تن این زمان در ته گل با تن پنهان چونست
7 سبزه چون خضر ز پیراهن خاکش برخاست در هوای عدم آن چشمه حیوان چونست
8 مردمان باز مپرسید ز خسرو که کنون در غم دوست ترا دیده گریان چونست