- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
2 من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
3 یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد
4 ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
5 از گوهر مرادم چشم امید بسته است این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
6 من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
7 خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد