یا مسرع الشمال اذا تحصل از خواجوی کرمانی غزل 610

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول

1 یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول بلغ تحیتی و سلامی کما اقول

2 از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن روزی گرت به کعبهٔ قربت بود وصول

3 یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد بینم شبی که کوکب فرقت کند افول

4 خواهم که سوی یار فرستم خبر ولیک ترسم که همچو من متعلق شود رسول

5 از چشم ما برون نزند خیمه ساربان از بهر آنکه برسر آبش بود نزول

6 عمری که بی تو می‌گذرانند ضایعست بازا کزین حیات مضیع شدم ملول

7 دل می‌نهم به بند تو گر می‌بری اسیر جان می‌کنم فدای تو گر می‌کنی قبول

8 گفتم کنم معانی عشق تو را بیان فضلی که جز عقیله نباشد بود فضول

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر