-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یا مرا قربانی آن چشم شوخ و شنگ ساز یا تماشا گاه جانم آن رخ گلرنگ ساز
2 زان همه دلها که از خوبان ربودی گرد خویش تا نبیند چشم اغیارت حصار سنگ ساز
3 دعوی خون بر لبت بسیار شد، بهر خدا خنده شیرین کن و پس غنچه را دل تنگ ساز
4 ما نه ایم آنها که از چنگ تو جان خواهیم برد خواه با ما صلح جوی و خواه با ما جنگ ساز
5 یار اگر دشنام گفت، ای دل، به خون بنویس، پس بر مثال بخت خود توقیع نام وننگ ساز
6 ما و رسوایی و بدنامی و بی ننگی عشق ای سلامت جوی رو، با عقل و با فرهنگ ساز
7 چون سرود عشق شد ورد من، ای مطرب، دمی رشته تسبیح من بستان و تار چنگ ساز
8 خسروا، از عشق بازان چند جانی وام کن وانگهی با عادت آن چشم شوخ و شنگ ساز