- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بگشاد صبح عید ز رخ چون نقاب را بنمود ساقی آن رخ چون آفتاب را
2 اینک رسید وقت که مردان آب کار گردان کنند هر طرفی کار آب را
3 ساقی، ازان دو چشم که در بند خفتن است صد چشم بندی است که آموخت خواب را
4 عید مبارک آمد و از بهر دوستان ساقی نکرد شیشه پر و زد گلاب را
5 مطرب به پرده ای که تو داری بگو به چنگ کای پیر کوژپشت چه کردی شراب را؟