- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در گنجهای پدر کرد باز فراوان برون کرد از آن گنج و ساز
2 بیاورد سالار فرخنده بخت ز گنج پدر شایگانی سه تخت
3 یکی تخت پیروزه بود، آن که کوش فرستاد نزدیک طیهور زوش
4 زبرجد یکی تخت دیگر گزید که اندر جهان آن چنان کس ندید
5 یکی دیگر از زرّ خورشید رنگ که هرگز چنان، کس نیارد به چنگ
6 به یاقوت و پیروزه آراسته به لعل و به مرجان بپیراسته
7 نهاده بر آن تختها هر سه تاج بیاورده ده تخت دیگر ز عاج
8 هم از تخته دیبای چینی هزار هزار دگر تیغ زهر آبدار
9 بیاورد از آن پس هزاران زره بدو هیچ پیدا نه بند و گره
10 همان تخت دیبای چینی هزار هزار دگر مرکب شاهوار
11 پس آن نافه ی مشک تبّت هزار هزار دگر نیزه ی جان گذار
12 ز یاقوت صد پاره همچون کناغ که در شب همی تافتی چون چراغ
13 دگر بود صد دانه درّ خوشاب که از شهریاران ندید آن به خواب
14 ز سنجاب موی و سمور سیاه گزین کرد و آورد گنجور شاه
15 شمردند از آن مویها ده هزار صد از خوبرویان چین و تتار
16 کنیزی صد و بیست شمشاد تن همه پای کوب و همه چنگ زن
17 به غمزه همه چشمه ی و دلربای به فتنه همه چهره ی و جان کرای
18 صد از تازی اسبان آبی نژاد گزین کرد شاه آن به آیین و داد
19 گه شیهه آشفته ی بیدلی مر او را تگی دورتر منزلی
20 گه راه در زیر مرد خرد بریدی شبانروز فرسنگ صد
21 ز دریا گرفته یکی اسب نر چو سیل روان و چو مرغ به پر
22 به هیکل چو کوه و قوائم چو سنگ چو گوران به موی و چو دیوان به رنگ
23 تنش چون شبه، رخ چو سیم حلال چو جعد بتان موی و دنبال و یال
24 به گشتن چو چرخ و به جستن چو تیر کز او خیره شد مردم تیزویر
25 به رفتن چو باد و دویدن چو ببر به جولان چو آتش به شیهه چو ابر
26 تگاور چو عنقا، دلاور چو شیر به میدان دَوان و به جولان دلیر
27 روانتر به دریا چو آبی نهنگ دوانتر به کوه او ز کوهی پلنگ
28 ز رنگ سیاهیش تیره غراب ز باد دویدنش خیره عقاب
29 چو آتش به گرمی، چو طاووس کش کشان بر زمین موی یال و برش
30 سیاه سیاوش، بهزاد نام از این اسب بوده ست و این نیست خام