باز دل را تازه شد درد کهن از اثیر اخسیکتی غزل 143

اثیر اخسیکتی

آثار اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

باز دل را تازه شد درد کهن با یار نو

1 باز دل را تازه شد درد کهن با یار نو بوالعجب شکلی است این درد کهن دلدار نو

2 گنبد نیلوفری ما را بتو خاری نهاد ای گل دل ها فدای ضربت این خار نو

3 کار نو در پیش می باید گرفتن بعد از این بار نو گردی بتا باید گرفتن کار نو

4 گرچه دل بس نازنین و نازتو بس دلکش است دیر باید تا برآید دل بطبع بار نو

5 از تجمل ها همین دل کهنه داری ای اثیر کم ز تو قیر مطّر آبی در این بازار نو

عکس نوشته
کامنت
comment