- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در باز جان گر آرزوی جان طلب کنی بگذر ز سر اگر سر و سامان طلب کنی
2 در تنگنای کفر فرو ماندهئی هنوز وانگه فضای عالم ایمان طلب کنی
3 زخمی نخوردی از چه کنی مرهم التماس دردی نیافتی ز چه درمان طلب کنی
4 در مرتبت بپایهٔ دربان نمیرسی وین طرفهتر که ملکت سلطان طلب کنی
5 خرمن بباد بر دهی از بهر گندمی وینم عجب که روضهٔ رضوان طلب کنی
6 یکشب بکنج کلبهٔ احزان نکرده روز از باد بوی یوسف کنعان طلب کنی
7 هر چوب کان ز دست شبانی در اوفتد زان معجزات موسی عمران طلب کنی
8 آئی بدیر و روی بگردانی از حرم و انفاس عیسی از دم رهبان طلب کنی
9 همچون خضر ز تیرگی نفس در گذر گر زانکه آب چشمهٔ حیوان طلب کنی
10 خواجو چو وصل یار پریچهره یافتی دیوی مگر که ملک سلیمان طلب کنی